Sen V Men

رمان ما

یکشنبه 28 تیر 1394
+0 به یه ن
تو که با دلتنگی آشنایی
کاش کمی هم با ترس یک دل پر آشوب  آشنا  بودی.
ترس از پایان تلخ رمان یک عشق
ترس از پانهادن در راهی که تو تنها مسافرش هستی.
کاش تعلقت به اندازه ی دلتنگیهات و به اندازه‌ی افسوس هایت، پر از اشک بود.


موضوع :
نویسنده :

عصیان

شنبه 20 تیر 1394
+0 به یه ن
دارم تلوتلو میخورم شبیه مستی زیاد
از روز عصیان که دیدمت، پر از هوسم
باید ببینی ام که باورت بشه
گریزی نیست و باید به تو زود برسم

گاهی میشه خندید به اتفاقات روزگار
اما تو این حادثه من سرنگون شدم
در آسمون شهر چشمان تو پرنده بودن مگه راحته؟
در ارتفاع خنده های مستانه ات نیمه جون شدم

منو ببر به مهمانی پیچ و تابهای اطلسی
بگذار اتاق تو مهمانِ ما شدن بشه
چه اعتمادی هست به فرداهای لعنتی!
باید که گلهای سرخ به تخت تو اسیر پرپر شدن بشه

اگه دستای تو میفهمه عشق و از نبض من
انگار قلب من هزار ساله که برای تو میزنه
نخواه این باور رو در من امتحان کنی
بی تو شدن برای این مرد چون آتش در خرمنه

یکروز ساده تر میشه درک حرفهای من
این روزیه که قلبم فشرده به سینت حرف میزنه
تو چشمهات رو میبندی قدر سالها تشویش، خواب بری
موهای رنگین تو رو صورتم پریشون و درهمه.


موضوع :
نویسنده :

معذرت

چهارشنبه 17 تیر 1394
+0 به یه ن
نمیگذارم قولام جا بمونه
به روی گلهای قالی روز دیدار
تورو اوجت بدم تا آسمونا
ولی ترکت کنم وز آخر با روح بیمار

ازت عذر میخوام برنگشتم
شبی که با ستاره ها نشستی
نرفتی و ستاره ها هم خوابشون برد
رو شیشه ها نوشتی "تو عهد شکستی"

ازت عذر میخوام من افسرده بودم
تواون روزایی که لبریز از امید بودی
غزلهایی که نوشتم از قلب شکسته ام
تو با مهر دلت ،عشق معنی نمودی

دیگه بیدار شدم از عشق مرموز تو من
تورو در قاب فرداهای زیبایم میبینم
میان حریر سفیدترین لباس دنیا
من اولین بوسه عشق رو از لبات میچینم




موضوع :
نویسنده :

سراب

شنبه 13 تیر 1394
+0 به یه ن
همه چی آرومه         مثل آتش زیر خاکسترهای نرم
آروم آروم داره میسوزه.   دل من ازکابوس این شبهای گرم
...

          تو که نتونستی      ولی اگه دستهات خیسه، رو پیشونیم بنویس، چشمهایم را بشویید تا بفهمم مقصد این راه را


موضوع :
نویسنده :

تولد

پنجشنبه 11 تیر 1394
+0 به یه ن
تنها حسرت زندگیم!         در این روزهای من
عمیق ترین ِ واژه هام!      معنای زیبای یک زن

قدم بگذار در سال خود         خاطره هایی نو بساز
بیباک پرواز کن در برم           امسال هم با من بباز

حرفهایم آغشته است              با بوی تند دود و سم فاصله
بگذار بازغافل شویم                 از حل ناممکن این معادله

تولدت مبارک است                              سرآغاز من است میلاد تو
در من تو هر روز زاده میشوی                هر آن که بیتابم از یاد تو.


موضوع :
نویسنده :

تحقیر

سه شنبه 11 فروردین 1394
+0 به یه ن
وقتی قلبی در اوج عشق آرامش نگیرد، وقتی دوست داشتن منجر به پیری زودرس و پوچی شود، وقتی به جای کشف دلایل بیشتر برای چرایی امتداد رابطه، آشوب ها دلایلی تازه می یابند، وقتی...
همه ی سوال ها در من و همه ی جواب ها در تو مسدود میشوند
یعنی...
کسی دارد در این رابطه خرد و تحقیر می شود.


موضوع :
نویسنده :

درخت

شنبه 24 آبان 1393
+0 به یه ن
چه ميكني تنها ؟
برگهايت دارند ميريزند
ثانيه هاي سبزشان
در تسلسل هر آذر ميميرند.

تولدِ تو باز دارد مي آيد
ميلاد كهنه شدنت درافكار
نكند عاشق در خاك ماندنت باشد
دختري كه پاي تو نشسته مملو از اسرار؟!

بترس از كودكي كه پاي تو شادي ميكند
تصور اش از تو سايباني در گرماست
بگذار فصل ها
 ياداور هميشه تنها بودنت باشند
در بارش سهمگين برف
بودنش كنار تو انتظاري بيجاست.

انتظارت آنقدر مهلك است بر جان رابطه
 ريشه هايت را به سنگها گره خواهند زد
شاخه ها شوق به آسمان رسيدن دارند
دختري پشت شيشه اتاق
بر حماقتت طعنه خواهد زد.

اين گناه او نيست تقصير توست
كسي در طراوت بهاري ات ابراز عشق نكرد
تو مسرور خنده هاي معصومانه اش گشتي
كسي به تپش هاي قلب تو
يك لحظه هم فكر نكرد.

آرام بگير كه پاييز رو به انتهاست
نگذار آذر بحراني ،جشن كرمها در تنت باشد
دختري كه زير درخت بخندد بي ريا
مي تواند عاشق برگ هاي ترت باشد.





موضوع :
نویسنده :

فاتح

یکشنبه 11 آبان 1393
+0 به یه ن

گلها جمله هاي مانده در سكوتند
گلبرگ ها واژه هايي كه نگفتي با من
من خو گرفته ام كه نگويي بر لب
از انقلاب قلبت در روزهاي بي من

به آرامي بشكن اين سكوت زيبا را
تغيير تو در لحظه برايم درد آلود است
سرنوشت ما به عمر گلها گره خورده
فرداي رابطه به چشمان مرموز تو اندود است

چيزي بگو كه ساخته قلبت باشد
من زاده فصل زوال و تباهي ها هستم
با من از روياي شكفتنها بگو
من با تو فاتح سرماي زمستان ها هستم.






موضوع :
نویسنده :

فاجعه

شنبه 15 شهریور 1393
+0 به یه ن
مشكل من در نبودنت نيست. در لحظه هايي است كه كنارم هستي.
 هميشه وقتي مي آيي كه وقت رفتنت باشد. خورشيد ميشوي در آسمانم ولي لحظه اي پيش از غروب.
قايقي ميشوي روي رودخانه يك قدم مانده به آبشار و سقوط.
 نمي توانم حتي به تو دست بزنم حباب صابون. نميشود به سويت قدمي بردارم سراب يك چشمه در بيابون.
ذاتن هر لحظه بودنت بايد ساكن بمانم. بايد چشمهايم را ببندم و به رويايت بسنده كنم.
مشكل من با نبودنت نيست وقتي بودنت اينگونه ميشود، نبودنت شروع يك فاجعه است. 


موضوع :
نویسنده :

سايه ها

شنبه 8 شهریور 1393
+0 به یه ن
عادت بكن به تنهايي
تو از يكجا نشستن گله داري
چرا گاهي پر از رمزي و اسرار
كه با تصوير رويايم فاصله داري؟

شدي يك چلچله در فكر هجرت
تو كنج خونه ام يه لونه هم نداري
همينه كه به بالهات  اعتماد دارم
شايد جات تو آسمونه ،بونه هي مياري؟

تو چشماي جغدي كه عاشق توست
 بايد نحيف و آروم مثل موش باشي
واسه آغوش چنگالاي شاهين
 تو خونه ات رو زمين،خرگوش باشي

من اين روزا كمي رنجورم آي گل
نميتونم تو سايه به خورشيد خوشبين باشم
تودستم شاخه اي پر از خار برنده است
تو نوميدي منتظر واشدن گلها شم.





موضوع :
نویسنده :

[1][2]