Sen V Men

زير باران

یکشنبه 12 مرداد 1393
+0 به یه ن
ميگم دوستت دارم
تو سكوت ميكني
بيصدا از برگهام
مثه شبنمي، تو سقوط ميكني

حرف كه ميزنم از آينده
چشمات زل ميزنه به ديروزها
شبيه كدوم لعنتي ام من
كه پر نفرينشي اين روزها

عشق ما مثل يك كوه بلنده
واسه اون بالا موندن نفس ميخواد
نمون تو دامنه ها ،فرو دست و ذليل
انگاري دلت آزادي رو در قفس ميخواد.

لطف باران شامل ما شد روزي
كه تو رگبار خيابون ديدار، بي چتر مونديم
آدما يادشون رفت فكر تقدير ما باشند
خيس باران در كنارم ،تنها جا مونديم.

يك به يك ابرها را ميبوسم كه تورو آلودند
قطره ها گويا به قلبت جسارت ميدادند.
ميگفتند ميشه بيرون از قفس زندگي كني
لحظه ها تو رو به دنياي من عادت ميدادند.





موضوع :
نویسنده :