Sen V Men

عصیان

شنبه 20 تیر 1394
+0 به یه ن
دارم تلوتلو میخورم شبیه مستی زیاد
از روز عصیان که دیدمت، پر از هوسم
باید ببینی ام که باورت بشه
گریزی نیست و باید به تو زود برسم

گاهی میشه خندید به اتفاقات روزگار
اما تو این حادثه من سرنگون شدم
در آسمون شهر چشمان تو پرنده بودن مگه راحته؟
در ارتفاع خنده های مستانه ات نیمه جون شدم

منو ببر به مهمانی پیچ و تابهای اطلسی
بگذار اتاق تو مهمانِ ما شدن بشه
چه اعتمادی هست به فرداهای لعنتی!
باید که گلهای سرخ به تخت تو اسیر پرپر شدن بشه

اگه دستای تو میفهمه عشق و از نبض من
انگار قلب من هزار ساله که برای تو میزنه
نخواه این باور رو در من امتحان کنی
بی تو شدن برای این مرد چون آتش در خرمنه

یکروز ساده تر میشه درک حرفهای من
این روزیه که قلبم فشرده به سینت حرف میزنه
تو چشمهات رو میبندی قدر سالها تشویش، خواب بری
موهای رنگین تو رو صورتم پریشون و درهمه.


موضوع :
نویسنده :