Sen V Men

فاجعه

شنبه 15 شهریور 1393
+0 به یه ن
مشكل من در نبودنت نيست. در لحظه هايي است كه كنارم هستي.
 هميشه وقتي مي آيي كه وقت رفتنت باشد. خورشيد ميشوي در آسمانم ولي لحظه اي پيش از غروب.
قايقي ميشوي روي رودخانه يك قدم مانده به آبشار و سقوط.
 نمي توانم حتي به تو دست بزنم حباب صابون. نميشود به سويت قدمي بردارم سراب يك چشمه در بيابون.
ذاتن هر لحظه بودنت بايد ساكن بمانم. بايد چشمهايم را ببندم و به رويايت بسنده كنم.
مشكل من با نبودنت نيست وقتي بودنت اينگونه ميشود، نبودنت شروع يك فاجعه است. 


موضوع :
نویسنده :